Mamal Amrikaye
@koroshbakhtyari
24
friends
نفرين بر باراني كه بر سقف شكسته ميبارد نفرين بر برفي كه زير باي بيرزن خسته را ليز ميكند. نفرين بر سرما كه دست كودك كدا را سرخ ميكند. نفرين بر نان كه در حسرت مرد بينوا نشسته است. (با افتخار بختياريم و عاشق ايران) گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است اما چه سود، حاصل گلهای پرپر است! شرم از نگاه بلبل بیدل نمیکنید کز هجر گل نوای فغانش به حنجر است؟! از آن زمان که آیینهگردان شب شدید آیینه دل از دم دوران مکدر است فردایتان چکیده امروز زندگی است امروزتان طلیعه فردای محشر است وقتی که تیغ کینه سر عشق را برید وقتی حدیث درد برایم مکرر است وقتی ز چنگ شوم زمان، مرگ میچکد وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است وقتی بهار، وصله ناجور فصلهاست وقتی تبر، مدافع حق صنوبر است وقتی به دادگاه عدالت، طناب دار بر صدر مینشیند و قاضی و داور است وقتی طراوت چمن از اشک ابرهاست وقتی که نقش خون به دل ما مصور است وقتی که نوح، کشتی خود را به خون نشاند وقتی که مار، معجزه یک پیامبر است وقتی که برخلاف تمام فسانهها امروز، شعله، مسلخ سرخ سمندر است از من مخواه شعر تر، ای بیخبر ز درد! شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است! ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم تیغ زبان، برندهتر از تیغ خنجر است این تختهپارهها که با آن چنگ میزنید تهماندههای زورق بر خون شناور است حرص جهان مزن که در این عهد بیثبات روز نخست، موعد مرگت مقرر است هرگز حدیث درد به پایان نمیرسد گرچه خطابه غزلم رو به آخر است