گمشده در میان جهان سرگردان،حیرت زده،تنها.... بی آنکه به درون بنگری چیزی را در نخواهی یافت آفرینش جهان نو از درون آغاز می شود زیستن در جهان برده گان زندانی در ذهن استیلایی که نمیتوان بر زبان راند و حقارتش را با کسی تقسیم کرد و از حصار هایش با کسی حرف زد باید آن را چشید، لمس کرد، بو کشید رد یابی اش کرد و در هر گوشه و کنار به جستجوی نشانه هایش پرداخت.... باید آن را شناخت،دید،دانست با ادراک خویش گستردگی سلطه اش را دریافت و آنگاه با زنجیر های خود ساخته اش آن را به بند کشید پوچی ،حیرت،آوارگی پرسشی او را در پی خود می کشد او کیست ؟؟؟ و در میابد او همه جا هست دشمنان آگاهی چه در سر دارند و چرا چشم بر خورشیدی که طلوع می‌کند ....بسته اند..... آیا این اراده ماست که بر می‌گزیند یا در چنبره ای مرطوب این ماییم که انتخاب می‌شویم مرز های انتخابمان کجاست؟ و اگر برای پا نهادن در هر راه و بی راه آزادیم... چگونه ؟پیشگویان فردا های نیامده مان را رصد می‌کنند این‌جا کجاست ؟ اینک واژه معنی و مفهوم دیگر دارد... پیروزی دیگر پا کوبیدن بر جنازه دشمن نیست اسارت دست ها ارزشی به مراتب کمتر از بردگی اندیشه یافته است دانایی را به بند می‌کشند......